محل تبلیغات شما

صفحه شخصی



0020
از صحبتهای امروز من و افشین به این نتیجه رسیدیم که هر چیزی را که ببینیم با چشم مستقیم خودمون و تو فضا و جو اش قرار گرفته باشیم تبدیل به انگیزه و نیازمون میشه و اعتماد به نفسش را به دست میاریم که تو مسیر حرکت کنیم و به دست بیاریم هرچی که ببینیم برامون قابل باور میشه و اگر ببینیم که آدم های مثل خودمون تونستم به اون دست پیدا کنن به غرورم بر میخوره و تبدیل به انگیزه اصلی تو زندگی میشه و همه فکرو ذکرم میشه رسیدن به این خواسته تنها راه موجود برای اینکه این اتفاق دوباره بیفته اینکه آدم هایی که داریم باهاش معاشرت می کنیم رو انتخاب کنیم و کسانی را انتخاب کنیم که موفق ترند و می‌خواهیم توی مسیر آنها را به عنوان مسیر زندگی خودمون انتخاب می خواهیم بکنیم و این میشه رمز موفقیت یعنی :از راه چشم و از راه گوش و بیشتر چشم که بتونیم از نزدیک ببینیم که یکی دیگه داره به مسیر موفقیت قدم میزاره و به نتیجه رسیده نهم مهرماه سال ۹۸
امشب درون غزل های من بخواب
مستم زتو، در آغوش من بخواب

از چشم های ناب تو و رنگ گونه ات
در دست های گرم من آرامتر بخواب

زندان کوچکی است که آغوش میشود
قصدم اسارت است، در آغوش من بخواب

من دور میزنم تورا فقط از پشت میشود
بوسید موی تورا، در برم بخواب

آرام روی موی تو میخواست دست من
بازی کند، برود، یک غزل بخواب

مانند قسمتی ز من از جان من جدا
مانند وصله ای به تنم، هم نفس، بخواب

جانم نمیشود که تو بیدار و من به خواب
مستم زتو بیا و درآغوش من بخواب

محمد بناد (م.ب)
با خیس ترین گونه دنیا چه کنم؟
با رنگ و لعاب و کاشی و دل چه کنم؟

ماهی است که غم دوباره افسون سازد
با ماه خودم، عشق جانم چه کنم؟

تحریم نکردند این روش قلیان را
تحریم شدم، دلم، جهان را چه کنم؟

تنها مگذارم که من از پیله و تو.
ابریشمی و خاطر جان را چه کنم؟

تبریز مشو، خانه ی ما خورشید است
گرمای پراز حرارتم را چه کنم؟

م.ب


وقتی که روی سینه‌ی من دست های توست
قلبی که میزند همه اش زیرپای توست

ترتیب بین تپش هاش اسم توست
هم هوی قلب منی، هم های، های توست

لبریز میشوم زتو، لبریز عشق و آه
وقتی ترانه ها زتو و نای، نای توست

م.ب

من از لحظه های تورو دیدنم
من از چشم های تو بی تاب تر
من از خنده های پراز عشق تو
من از حس ناب تو هم ناب تر

من از لحظه ای که بدنیا رسید
ندایی که عشق از همه سرتره
بیا جای این دل بشین تا بگی
دل من یا تو، بی تاب تر؟

پراز درد های معما شده
پراز غصه هایی که دریا شده
بیا و بشین زیر آینه
من از آینه پاک تر، صاف تر

م.ب

من ازتو روزها شعرم، 
و شب ها غصه ی هجران
من از چشمان تو آواز.
و از لب های تو پرواز میدانم.
منم فرهاد مجنون پیشه ای کز سنگ
رخ زیبای یک شاخه ی مریم تراشیدم.
برایت از رگ دستم .
از این پیشانی مستم.
م.ب


توی قفس عشق تو آزادترم من
 تو باشی و یک کلبه، که آبادترم من

 دیوانه ام و رسم جنون نیست پریدن
 دربند نفس های تو آزادترم من

 تردید ندارم که اگر بود قفس باز 
با دام تو و دانه ی تو، شادترم من

 گر مرغ هوایی هوسش مهر و اگر ماه
 من جلب تو ام، با نفست بازترم من

 پروانه اگر کرم نباشد نتند پیله و محسور 
پروانه نگردد، برِ تو ناز ترم من 

 نه نیست سرم گرم رسیدن به ملائک 
در بندگی چشم تو آزادترم من

 در عاقبت از ما همه جز عشق جداشدچ
روح من و یاد تو پس شادترم من 

م.ب

باران به شوق لمس تو پرواز میکند 
زخمی‌ست مثل شهد که سر باز میکند 

 بالا و زیر و زبر دارد و غم است 
پایان ندارد و اما سرافراز میکند 

چون سیل میخروشد و چون کوه محکم است 
ما را به شعر و ناز چه دم ساز میکند 

 اعجاز عشق ببین روی دست تار 
استاد و چیره دست چو شهناز میکند

م.ب

شعر
در چشم تو شعریست که من شاعر آنم 
آنی که تو ام، من نه همینم، نه همانم

 رسمی است که بر حافظ و فرهاد یکی بود
 وقتی است که در عالم بی وقت و مکانم

 تردید نکن، خالق احساس خداییست
 کو گفته که یکتاست و هم مکانم
م.ب

علامت سوال

وقتی که اشتباه بوده مسیرم، چه چاره ای؟
وقتی تباه بوده ضمیرم، چه چاره ای؟

آلوده گشته ای که به چاه غم اش فتاد
دیدم که پوک‌بوده خمیرم، چه‌چاره ای؟ 

دیدم که راست نیست ولی پا زدم به راه 
پایی که دیده بود اسیرم، چه چاره ای؟ 

پرسید مغزم از این جان بی دفاع. 
وقتی که دید راه غلط را، چه کاره ای؟

گفت از برای ندیدن حلول یافت
جانی که میرود از کف، چه چاره ای؟

پاسخ شنید عقل و برآشفت و چاره جست
مغز است بر اراده مسلط، چه کاره ای؟

دیدم میان جان و دلم گشته انقلاب
اینها منم، نه منم، راه چاره ای.

باید گذاشت پای دل از شط خون جدا
خواهی عبور کرد ز طوفان، خود تو کاره ای
 م.ب

استقامت

نماد استقامت باش و یک چندی تحمل کن
کنارم باش تا آخر و پایان را تخیل کن

بمان مانند کوه و پشت دنیا را نوازش کن
به پایان می رسد این فقر،تا پایان تحمل کن

اگر امروز این دفتر سراسر فقر و درویشی
بیا با من بخوان شعری و دفتر را تفال کن

بیا باور کن امشب تا سحر باهم هم آوازیم
صبوری کن برادر جان، بیا با من تغزل کن

مرا هزار امید است و به هر امید نام تو
بیا و در کنارم باش و این غم را تحمل کن

مرا در نیمه راه جاده تنها نه، تماشا کن
بیا پشت من غمگین بمان، غم را تحمل کن

مرا امید جشنی هست در صبحی که می آید
مرا تنها  نذاری ای برادر جان، تحمل کن

.
م.ب

هی مینویسم و هی گریه میکنم 
با خاطرات تو هی گریه میکنم 

رفتن چه زود بود برایت عزیز من 
هی بغض میکنم و گریه میکنم 

ای نیمه راه مصطفی جان، رفیق من 
باور نمیکنم و هی گریه میکنم

لعنت کوه، به دره ، به آسمان 
لعنت به من که هی گریه میکنم 

 رفتی که رفتن تو اوج غصه هاست 
بر غم فرود میکنم و گریه میکنم 
 
 میشوم به قصا و قدر ولی 
از دوری رفیق خداااا، گریه میکنم 
 
ای  نیمه راه رفیق شفیق من
دریا بسازم از غم تو، گریه میکنم 

 م.ب 
تقدیم به روح مصطفی

تنها

خواهم برید دل ز همه چیز و هر کسی
تنهایی ام به ز شلوغی و بی کسی

تنها شوم تا که دلم را جلا دهم
این بی کسی به ز نشستن به هر کسی

خواهم برید، تا که مسیحای خود شوم
یوسف نبودنم به ز زلیخای هر کسی

تاجی نداد زندگی ام بهر زیستن
سرباز بی سلاح به ز سردار بی کسی

ترجیح میدهم که نباشم ولی نشد
مردن به از بودن و باری به هرکسی

گویند بعد مرگ به دنیای دیگریم
گویند میپریم از این بام بی کسی

این جا که این بُود این بود ماجرا
آنجا که گفته اند غریبی و بی کسی

آری بریده ام، بریده ام از هر سرای من
اینجا ز بی کسی و آنجا ز بی کسی

ما را امید روی تو چندان نبود، لیک
این هم نبود رسم ادب، مثل هرکسی

م.ب

حراج میکنی ام گرچه من هنوز در بند ام
هنوز فقر هست و هنوز بنده ی خداوند ام

هنوز میشنوم کوه و کیش میبخشند
منم چو کوه ساکت و خاموش، چون دماوند ام

گمان مبر به خموشی که روز رستاخیز
درون پر از خروش آتش و خشمم، دماوند ام

خیال خام مبر به درویش و پخته، مبر
سکوت قبل خروش است، مگو که خرسند ام

بترس از غم مادر، بترس از غم نان
چو‌ گرگ در قفسم، وحشی ام که در بند ام

تمام میشود آخر مگر به دست قضا
که تا ببینی ام اینجا چقدر پا بند ام

ببین چگونه سرودم نوای رفتن تو
هم از صلابتِ سنگم، هم از سخن قند ام

م.ب
محمد بناد
#دماوند
#فروش_ایران_ممنوع

گویی که امشب است همان اتفاق ها
گویی دوباره حق مقابل خیل نفاق ها

ماها شنیده ایم که بی دست داده جان
او دیده و کشیده غم از اتفاق ها

آن چیست کز فدای همه چیز بهتر است
میدان رزم حق مقابل کل نفاق ها

از دست دادنی که جهان را نجات داد
سرها فتاده در مبارزه ی با نفاق ها

روشن گذاشته است حسین ع این چراغ ها
خورشید صبح نجات است همین اتفاق ها

م.ب
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین ع

لبیک یا حسین

بعد از غم حسین ع دیگر غمی نماند
همدرد زینب س زهرا س کسی نماند

در ماتم جهان دوباره آسمان تیره گشته است
عباس س رفت و وفادار و لشگری نماند

در لشگری که علمدار رفته است
ماتم نشسته است و امیدی دگر نماند

صحرای کربلا دگر از پا درامده
با حجم ماتم این غم، پیکری نماند

م.ب


استاد شجریان
با رفتنت، نبض هنر ایستاده است
آواز، یتیمی، که به غم ایستاده است

در بودنت هنر انگار زنده بود
رفتی جهان به احترام هنر ایستاده است

گفته است "خاک پای مردم ایران زمین"، تویی*
ایران، به احترام نام تو حال، ایستاده است

ما با صدای ناب تو یک عمر زنده ایم
گویی هنر به احترام تو، ایستاده است

فردوس جای تو ای مرد پارسی
فردوسی از هنر به ادب، ایستاده است

م.ب

*متن تسلیت همایون شجریان به مردم ایران

در گرامیداشت یاد خسرو آواز ایران، مرحوم استاد محمد رضا شجریان

آخرین جستجو ها

وبلاگ نرم افزار برنامه حسابداری آسمان heallouibranas !بهت راست میگم،تو باور نکن پرسپولیس نیوز خدمات تایپ آنلاین و صفحه آرایی 7200 restnisofju Karen's life کریستیانو رونالدو CR731 عشق وینکس